روزی که سرانجام نمایندگان نخبه کشورهای عضو سازمان ملل متحد بر آن شدند تا بهمنظور جلب توجه بیشتر مردم و دولتهای متبوعشان از خطرات روزافزون بیابانزایی، پای پیمانی را امضا کنند که هدفش، مهار فشارهای انسانی در مناطق خشک جهان بود؛ پیمانی که به «کنوانسیون جهانی مقابله با بیابانزایی و خشکسالی» شهرت یافت و ایران در شمار نخستین کشورهایی بود که در همان آغازین سالهای انتشار این پیمان، به عضویت رسمیاش درآمد.
در حقیقت ۱۴ سال پیش، بسیاری از دانشمندان در گرایشهای مختلف مربوط به علوم خاک، آب، زمینشناسی، اقلیم، گیاهشناسی، محیط زیست و... گردهم آمدند تا با تبیین میثاقنامهای جهانی به دولتسالاران کره زمین هشدار دهند که دست کم ۵۱۶۹.۲ میلیون هکتار یا ۳۹.۷ درصد از مجموع ۱۳۰۱۲.۶ میلیون هکتار خشکیهای کره زمین تحت اثرِ جریان ویرانگرِ بیابانزایی قرار دارد؛ جریانی که بیش از ۴۰ میلیارد دلار تنها زیر بخش کشاورزی به امنیت غذایی شهروندان دهکده جهانی آسیب میرساند و اینک پس از ۱۴ سال، در خوشبینانهترین برآوردها باید اعلام کنیم که شوربختانه خسارت بیابیانزایی را نهتنها نتوانستیم کاهش دهیم که آن را به بیش از ۶۰ تا ۷۰ میلیارد دلار – بدون در نظر گرفتن خسارتهای دیگر آن در سایر بخشهای خدماتی و صنعتی - افزایش دادیم.
اما دلیل این ناتوانی چیست؟! در حقیقت - ظاهراً - برای دولتمردان جهانی و سردمداران نظم نوین کره خاک، سالی ۱۵۰۰ میلیارد دلار هزینه جنگافزارسازی و جنگافروزی در اولویت بالاتری قرار دارد تا مهار بیابانزایی و گرمایش جهانی؛ اولویتی که برایش بیش از یک میلیون دانشمند در آزمایشگاههای جنگ به کار گمارده شدهاند؛ اما دولتی پیدا نمیشود تا هزینه ۱۰ میلیارد دلاری اقدامهای مقابله با بیابانزایی را بپردازد و این درد بزرگ جامعه امروز ماست.
جامعهای که هنوز یاد نگرفته دشمنی واحد و بسیار خطرناک به نام تهدیدات اقلیمی، جهانگرمایی و بیابانزایی دارد که میتواند امنیت غذایی همه مردم جهان را به مخاطره اندازد؛ چه در شمال و چه در جنوب و همه باید در پشت یک خاکریز و روبه این دشمن مهلک متحد شوند.
کافی است به یاد آوریم که بیشترین سهم تخریب خاک در جهان، بهعنوان یکی از آشناترین شناسههای بیابانزایی، نه در آفریقا یا آسیا که در اروپا رخ میدهد و این قاره به گزارش برنامه محیطزیست سازمان ملل متحد، بیش از ۲۳ درصد از خاکش را تا پایان قرن بیستم از دست داد.
در سال ۱۹۸۷ میلادی، گزارشی با عنوان «آیندهمشترک ما » از سوی دانشگاه آکسفورد منتشر شد؛ در آن گزارش میخوانیم: «زمین یکی است، ولی جهان یکی نیست؛ همه ما برای ادامه حیات خویش به یک بومسپهر متکی هستیم، با این همه هر جامعه و هر کشور در تلاش برای بقا و سعادت خویش است، بدون آنکه به تأثیر تلاش خود بر دیگران چندان توجهی داشته باشد.»
و اگر ادعا شود، روند کماکان شتابناک جریان بیابانزایی، در آغازین سالها از هزاره سوّم میلادی، شاهدی است بر درستی گزارش آکسفورد، بهنظر نمیرسد که سخنی به گزاف گفته شده باشد.
میلیونها انسان آشکارا در معرض نیستی قرار گرفتهاند، مالاریا هنوز بیش از یک میلیون نفر را در سال از پا درمیآورد؛ یک میلیون نفری که اغلب در آسیبپذیرترین سرزمینهای متأثر از بیابانزایی در آفریقا زیست میکنند.
چنین است که بیابانزایی در میان ۳۷ چالش مهم جهانی، بهعنوان یکی از ۳ چالش اصلی فراروی بشر در قرن ۲۱ انتخاب میشود. بیگمان، هنگامی که موضوعی واجد چنین درجه اهمیتی طبقهبندی شده و مقابله با آن از جایگاهی ممتاز در میان اولویتهای مشترک شهروندان زمینی برخوردار باشد شناخت، ارزیابی و پایش مستمر نشانزدهای آن تا چه اندازه میتواند حیاتی و تأثیرگذار قلمداد شود.
*پژوهشگر محیط زیست